گلو و یک دنیا فریاد
گلو و فرهنگ اعتراض
گلو و نهیب
گلو و گفتن ” نه ”
و چنین گلویی ،
در تعارض با خنجر
گلو کجا و خنجر بران ؟
گلو کجا و تیر کجا ؟
می برند این تیغها ،
بی هیچ محابایی ،
هر گلو که ترانه ی شدن است.
تیغ و خنجر و شمشیر.
منطق قابیلیان ،
فزون خواهان.
اما هیهات لحظه ای تردید ،
لحظه ای سکون ،
انتخاب سرخ ؛
و فریاد این آرمان بلند ،
” پس ای شمشیر ها مرا دریابید “.
در انتخاب سرخ ،
حقیقت را تسلیم نیست.
صلابت است.
حریت است.
و شجاعت.
و ترس نیست.
شمشیرها بیائید ،
تیرها ببارید ،
این گلو آماده است.
ذبیح ایستاده
ایستاده ای سرو قامت
بی هیچ تردیدی
در مصاف تیرها ، نیزه ها
وحتی دشنام ها
شمشیر کین
تیغ بیدادها
و هجمه ای در عربده جویی شدادها
و گلوی سپید
با نغمه ای از آرزوهای ناب
سرودن از عشق ،
رویش ،
زایش ،
تیغ و گلو.
اما هنوز این صدا می آید
که حی العلی خیر العمل
و این صدا جاری است
صدای ماندگار
در بستر زمان
نجوایی آسمانی
از گلویی بریده
بخوان به نام عشق
بخوان به نام حقیقت
بخوان به نام آزادی
بخوان و بخوان به نام آنکه
پاسدار حقیقت است.
محمدعلی احمدی
۲۰/۰۵/۱۳۹۸

Comments are disabled.